آخرین نوشته هایم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دبروز عصر بهش پیام دادم که بیداری گفت : بیدارش کردی ..... ادامه داشت تا با هم حرف زدیم .

وسط حرفامون گفت بعدا زنگ بزنم ؟ گفتم چی شده ؟ گفت سرم درد میکنه .

هر چه اصرار کردم این رفتار ناگهانیت یعنی چی ؟

سرم داد زد و من هم گفتم پس تو منو بخاطر خواسته ات امروز میخواستی که نشد حالا داری میری و سریع قطع کردم .

میخواستم ان روز دیگه بهش زنگ نزنم ولی اینقدر دلواپسش بودم که دو ساعت بعد اس دادم بهتری ؟ بدون جواب .

تماس گرفتم . بدون جواب .

چند تا پیام دیگه دادم بدون جواب . قسمش دادم . گفت خوابم میاد .

خلاصه از من اصرار و از او انکار تا جواب داد حرفم که زدم بعد گفتم تلفنات کی بود ناراحت شد و قطع کرد بدون خداحافظی .

من احمق باز هم کوتاه نیامدم و باکلی التماس دوباره حرف زدیم و ایندفعه هم با اوقات تلخی خداحافظی کرد و رفت .

دیگه جواب اس نداد . فقط ازش خواستم بگه با من خواهد ماند . که جواب داد : میمانم .

آیا واقعا می ماند ؟

تمام رفتارش عین سابق هست .

تا حالا باید برایش ثابت شده باشد که من از ته دلم دوستش دارم . باید ثابت شده باشد .

 تو آخرین پیامم عذرخواهی کردم و نوشتم هر موقع دلت خواست و دوست داشتی خودت تماسی بگیر . . تمام شد و رفت .

دیگه قرار نیست مزاحمش بشم .خواست تماس بگیره نخواست هم حتما اینجوری راحتتره .

شاید من دارم اذییتش میکنم پس بهتره نباشم .

فکر میکنه من خرم نمیفهمم رفتارش دوباره عوض شده . سالها با همه رفتارهاش ساختم و تحمل کردم و حالا دلم میخواست در مقابل این اخلاق من هم صبوری کنه .

حرف امروز و دیروز نیست سالهاست که میشناسمش .

سالهاست که بخاطر دوست داشتنش همه چیز رو به جون خریدم .

او هیچوقت درک نمیکنه و نمیفهمه دوست داشتن یعنی چی ؟

دارم فکر میکنم هفته پیش برای ندیدنش بهانه آورد این هفته هم همینجور .

جالبه به من میگه آخر هفته برای فلان برنامه شب محل کار میخوابیم .

 رک بگو دوست ندارم ببینمت . اینجوری که خیلی راحتترم .

رفتارش مثل گذشته شده ی مدتی مهربونی کرد و تمام شد .

او از حرفایی که زده پشیمون شده .

شاید با اینکاراش میخواد من خودم بروم تا هیچوقت نگم مقصر تو بودی .

شاید اینجوری داره ذره ذره منو از خودش دور میکنه تا نگم خودت خواستی من بروم .

شاید میخواد ازدواج کنه و من و از خودش دور .

وقت و انرژیم رو برای کسی گذاشتم که فکر میکردم ارزشش داره .

فهمیده خیلی دوستش دارم و تحمل ندارم از اخلاقم سوء استفاده میکنه .

قلبم میشکنه .... چقدر این چند روز زجر کشیدم .

داشت یادم میرفت که بیمارم ولی حالا هر چی میخوام فکرش هم نکنم ٬ نمیشه .

فکر میکنه خیلی چیزا رو نمیفهمم یا نمیدونم .

بارها بهم دروغ گفت و به روی خودم نیاوردم .

بارها فکر غرورش کردم و کوتاه اومدم .

بارها دوستم نداشت و باور نکردم .

بارها منو نخواست و مثبت فکر میکردم .

اگر کوه بود در مقابل عشق من کوتاه می امد

 ولی او از اول دوستم نداشته ٬ حالا هم به این نتیجه رسیدم که دیگه اصرار من فایده ایی نداره . بهتره که دیگه کاری به کارش نداشته باشم .

تصمیم گرفتم دوست داشتنش رو فقط برای خودم نگه دارم و دیگه مزاحمش نشوم .

شاید او بهتر از من ٬ زیباتر از من و ی دوست دوست داشتنی میخواد یا داره .

امیدوارم هر جا که شاده و با هر که دوست داره خوش باشه .

ولی هرگز ٬  هیچگاه ٬ هیچکس نخواهد بود و نخواهد توانست مثل من دوستش داشته باشه و مطمئنم در آینده برایش ثابت خواهد شد .

شاید مقصر هم خودم هستم که بخاطر زیادی دوست داشتنش ٬ خودم رو تحقیر کردم . نازش رو کشیدم . غرورم رو زیر پا گذاشتم .

فکر کردم هیچکس مثل او دیگه تو دنیا وجود نداره .

همه به چشمم خوار بودند و فقط او گل .

خودم رو خرد کردم وزیادی تو دست و پاش انداختم .

شاید اصرارهای بی مورد زیاد کردم و خیلی بهش پیله .

خودم مقصرم که خودم رو حفظ نکردم .

واقعا ی عاشق عقل نداره . فهم و شعور هم نداره .

فکر میکنه که نمیدونم چرا دیروز رفتارش عوض شد .

از من دلزده شده  ی نمونه کوچیکش دیگه نخوندن وبلاگم هست .

ندادن ایمیل درست به من .

برای اولین بار خواستم تا چیزی برام بخره و حالا بسیار پشیمونم .

او منو لایق خودش نمیدونه .

حالم رو نخواهد پرسید چون دوستم نداره .

او حتی نگرانم هم نخواهد شد .

 حتی برایش اهمیت هم نخواهد بود .

آخرین نوشته هایم...
ما را در سایت آخرین نوشته هایم دنبال می کنید

برچسب : احساس من,عشق من,دلنوشته من, نویسنده : live akharinneveshteham بازدید : 306 تاريخ : شنبه 9 شهريور 1392 ساعت: 12:53